مکاتبه ای پیرامون مسأله ی لائیسیته و سکولاریزاسیون

 در مناسبت با جامعه ی ایران

امیر غلامی – شیدان وثیق

 

چندی پیش، در باره ی لائیسیته و سکولاریزاسیون - ویپژگی ها، تمایزها و جایگاه آن ها در مبارزه با دین سالاری در ایران - مکاتبه ای بین آقایان امیر غلامی و شیدان وثیق صورت گرفت. با توجه به اهمیت این موضوع در شرایط کنونی کشور ما - که بی شک یکی از مهمترین معضلات جامعه ی ما، اگر نه مهمترین بغرنج سیاسی و اجتماعی آن می باشد - نامه نگاران بی فایفده ندانستند که مکاتبه ی خود را از طریق رسانه ها در اختیار افکار عمومی قرار دهند. در زیر، ابتدا نامه ی آقای امیر غلامی و سپس پاسخ شیدان وثیق  را می خوانید.

                                                                                                          امیر غلامی  -  شیدان وثیق

 

 

نامه ی آقای امیر غلامی یه شیدان وثیق

 

جناب آقای وثیق،

 

من از مقالات ارزشمند شما درمورد لائیسیته، که به درستی آن را "حلقه ی مفقوده ی اندیشه ی سیاسی ایران" خوانده اید، بهره ها برده ام. در این مورد به خاطر این  آگاهی رسانی ارزنده  و محققانه تان، که جای خالی آن بسی احساس می شد،  بسیار سپاسگزار هستیم.

بخشی از برداشت من از این مطالب آن بوده که شما در طی  این مقالات  کوشیده  اید با تشریح تفاوت "منطق فرآیند ها" های متفاوت لائیسیته و سکولاریسم، اولی را به عنوان هدف عینی، صریح، و عاجل  سیاسی معرفی نمایید. در این مورد کاملاً با شما موافقم. اما به نظر می رسد شما در طرح این هدف، اهمیت فرآیند سکولاریزاسیون را  به قدر کافی لحاظ ننموده اید، و برعکس، سکولاریسم را به عنوان فرآیند پیچیده و مبهمی معرفی کرده اید که:

"...(برخلاف لائیسیته) به لحاظ مفهومی و تاریخی، بار شدید دینی – مسیحی دارد. هم الهیات مسیحی، هم فلسفه ی خردگرا، هم تاریخ مسیحیت و هم پروتستانتیسم به موضوع سكولاریسم و سکولاریزاسیون پرداخته اند و این مقوله را در خدمت مقاصد خود گرفته اند. در نتیجه، تفكیك معانی و مفاهیم مختلف سكولاریسم از یكدیگر و به ویژه تفكیك تعاریف دینی (دنیوی شدن مسیحیت) از تعاریف غیر دینی (خروج از قیمومتِ دین) یا به عبارت دیگر، انجام گونه ای «لائیسیزاسیون سكولاریسم»، كاری بس دشوار اگر نگوییم ناممكن است."

تأکید تبارشناسانه ی شما برتمایز مفاهیم سکولاریسم و لائیسیته و تشریح خلط این دو مفهوم نزد روشنفکران ایرانی بسی روشنگر و راهگشاست. اما نکته ای که به نظر من –  دست کم در این نوشتارهایی که از شما خوانده ام –  مغفول مانده یا کم اهمیت جلوه داده شده، توجه به اهمیت زمینه ی فکری، اجتماعی برای تحقق لائیسیته است. زمینه ای که عموماً فرآیند سکولاریزاسیون خوانده می شود، و شما با فروکاستن مفهوم سکولاریسم به یک روند تاریخی در کشورهای پروتستان اروپایی، از آن عمومیت زدایی کرده اید. چه بسا این فقدان ناشی از تأکید بیش از حد بر تبارشناسی واژگان و چشم پوشی از کاربردهای متعارف مفاهیم باشد.. به نظر من، این رویکرد به خلائی در وجه تجویزی نوشتارهایتان انجامیده است:

تا جایی که به توصیف تاریخچه ی مفاهیم  واژگان مربوط می شود، ایرادی  که بر رویکرد شما به سکولاریسم وارد است این است که شما با نظر به گذشته، معنای فعلی  سکولاریسم را فرونهاده اید. فکر می کنم منصفانه بتوان گفت که در استعمال متعارف و امروزی کلمه، دست کم در ایران، سکولاریسم دیگر خویشاوندی ناگسستنی با ریشه های تاریخی آن ندارد و برخلاف بیان شما، کمتر مسلمان ارتودوکسی را بتوان یافت که اسلام را دینی سکولار بنامد، گرچه می گویند که اسلام برای زندگی دنیوی برنامه دارد. سکولاریسم همواره یک واژه ی تابو نزد مؤمنان بوده و هست. سکولاریسم به خوبی به عنوان فرآیند دین زدایی از جامعه (یا تقدس زدایی توسط عقلانیت تجربی بشری si vous voulez) جا افتاده است. عقلانیتی که ناگزیر در تقابل با و لذا فروتر از فرامین الاهی قرار داده  شده، یا از بروزات شیطانی کفر به حساب می آید.  و احتمالاً شما هم قبول دارید که معانی بالفعل واژگان را کاربرد فعلی آنها معین می کنند و نه تجویز یا اتیمولوژی. در کاربرد متعارفی واژه ی سکولاریسم،  سخن گفتن از "لائیسیسیزاسیون سکولاریسم" محلی از اعراب نمی یابد، چرا که  سکولاریسم خود اساساً آن رویکرد فکری انگاشته می شود  که ثمره ی سیاسی آن لائیسیته است و نه برعکس. 

 با این رویکرد شما به سکولاریسم، شگفت آور نیست که هنگامی که به وجه تجویزی نوشتارتان بپردازیم، تا آنجا که من در این چهار مقاله تان که در سایت مان درج کرده ایم دیده ام، صرفاً به نیروهای مترقی سیاسی توصیه کرده اید که به جای  مفهوم گنگ سکولاریسم،  لائیسیته را سرلوحه ی مطالبات سیاسی خود قرار دهند. از سوی دیگر، در این نوشتارها به درستی اشاره می کنید که:

 " اسلامی كه همواره از بدو تأسیس خصلت دین حكومتی را داشته است. دین قانون گذاری و سیاست كردن، دین جکومت بر "امت مسلمان"، دین جنگ و صلح، دین مدیریتِ امور مدینه، دین دنیوی (سكولار!) و اخروی. بدین سان، پیوندِ دولت، دین و روحانیت در ایران، در طول تاریخ، با كمیت و كیفیت بیشتر یا كمتری، همیشه برقرار بوده است."

بنابراین فکر می کنم که با این نظر موافق باشید که اگر می خواهیم لائیسیته داشته باشیم، چاره ای نداریم جز آنکه  اسلام را از صحنه ی عمومی بیرون برانیم. به بیان استعاری، اسلام قابلیت همزیستی مسالمت آمیز با نظام لائیک (با دو رکنی که ذکر کرده اید) را ندارد.  پس فراهم کردن  زمینه ی اجتماعی تحقق لائیسیته مستلزم در هم شکستن هژمونی اسلام است. اما آیا این زمینه سازی همان مطلبی نیست که عرفاً سکولاریزاسیون جامعه خوانده می شود؟ اگر چنین است، پس آیا نباید این استراتژی نیز در فهرست برنامه های عاجل نیروهای ترقی خواه قرار گیرد؟

ممکن است شما بین مطالبات صریح و عاجل سیاسی با روندهای اجتماعی تفاوت قائل باشید، و توصیه ی خود  به دنبال کردن پروژه ی لائیسیته را از مقوله ی اول و پروژه ی سکولاریزاسیون را از مقوله ی دوم بدانید. اگر چنین باشد باز هم می توانم شما را محق بدانم. اما اگر این مطلب به تجویزی بیانجامد که فرآیند سکولاریزاسیون را کم اهمیت جلوه دهد، و تحقق لائیسیته را  کم و بیش مستقل از نیاز به بازنگری انتقادی، بنیادی و فراگستر در باورهای اسلامی بداند (بالآخره اسلامِ مشکل ساز همان ذهنیت غالب مردمان مؤمن است) آن را  ناموجه می یابم.  به نظر می رسد تمایزنهی و  تجویز شما  این مطالب  را تلقین می کند که لائیسیته مقدم بر سکولاریزاسیون و بی نیاز از آن  است.

سپاسگزار خواهم شد اگر نظرتان را در این زمینه بدانم.

 همچنین، اگر شما در مورد اهمیت سکولاریزاسیون (با دلالت دین زدایی از جامعه) به عنوان پیش نیاز لائیسیته با ما هم عقیده هستید، برایمان بسیار مغتنم خواهد بود اگر موانع این فرآیند و نیز راهکارهایی را که مؤثر و راهگشا می یابید، بیان فرمایید. به ویژه اینکه با شرایط و امکانات فعلی ما، به عنوان فعالین دانشجویی و اینترنتی که سعی داریم کاتالیزوری برای فرآیند نیل به لائیسیته باشیم، به نظرتان انجام چه کنش ها و  ارائه ی چه قسم مطالبی برای خوانندگان مفید تر خواهد بود.

 

برای ما مزید امتنان خواهد بود که در صورت موافقت شما، پاسخ تان را در سایت " سکولاریسم برای ایران"  درج کنیم.

 از حسن توجه شما سپاسگزارم و برایتان سالی سرشار از سلامت، موفقیت و شادکامی آرزو دارم.

 

ارادتمند،

امیر غلامی

2 فروردین 1385

 

--------------------------------------------------

 

 

نامه  و پاسخ شیدان وثیق

 

آقای امیر غلامی گرامی

 

با عرض سلام و اظهار تشكر از نامه ی نافذ و تأمل برانگیز شما، با سپاس از نگاه منتقد و ژرفی كه به نوشته های من كرده اید و با تشكر از فعالیت گرانقدر شما و یاران تان در تارنمای سكولاریسم برای ایران در جهت هموار كردن راه "نیل به لائیسیته" در ایران مایلم، در پاسخ به نامه ی شما، نكاتی را طرح و در حقیقت به بحث گذارم.

 

من هم، مانند شما، بر این عقیده ام (و همواره بوده ام) كه «فرایند لائیسیته» یا «جدایی دولت و دین» در غرب را نمی توان، به هیچ رو، «مستقل» از زمینه های اجتماعی تكوین آن یعنی «جدا» از «پیش شرط های» فرهنگی و سیاسی، فكری و فلسفی و هم چنین زیربنایی و اقتصادی و در یك كلام تاریخی تصور كرد.

از این جهت است كه بخش های دوم و سوم كتاب لائیسیته چیست؟(1) را به توضیح "ریشه ها و زمینه های لائیسیته" و "بنیادهای فلسفی سیاسی" این پدیدار از هابز تا ماركس اختصاص داده ام. در آنجا، البته به اختصار، نوشتم كه «ردپای» زمینه های «جدایی دولت و كلیسا» در غرب را می توان حتا در خودِ مسیحیت و در بنیاد آن یعنی در گفتار و كردار پیامبر آن پیدا كرد. این زمینه ها را سپس در شكل گیری جمهوری های خودمختار و مستقل شمال ایتالیا (در چالش با دو قدرت بزرگ مسلط یعنی امپراطوری ژرمنی از یكسو و واتیكان از سوی دیگر)(2) مورد توجه قرار داده ام و سرانجام آن زمینه ها را در رفرماسیون، پروتستانتیسم، روشنگری Les lumières ، Aufklarung آلمانی، انقلاب فرانسه و جنبش های سیاسی اجتماعی اروپا در سده ی نوزدهم یعنی آن چه كه به مبانی «مدرنیته» معروف است، نشان دادم.

در ادامه ی تأملات فوق، تلاش من این است كه بنیادهای فلسفی - سیاسی «مساله ی لائیك» (3) در غرب را در پیوند با سیر تحولات اجتماعی و سیاسی و دینی این سرزمین، در مراحل مختلف و در تاریخ فلسفه ی سیاسی، مورد بررسی و كنكاش قرار دهم. ابتدا نیز، می بایست از «سرچشمه ی» اصلی و بنیادین آغاز می كردم، یعنی از «یونانیت» - با این كه لائیسیته پدیدار سده ی نوزدهم است   و به تقابل و جدل بزرگ پروتاگوراس افلاطون بر سر پولیتیا  politeia می پرداختم(4).

با این حال می پذیرم كه زمینه های اجتماعی و فكری تكوین فرایند لائیسیته و هم جنین سكولاریسم در غرب، كمتر مورد توجه قرار گرفته است و این كاستی در نوشته های من نیز محسوس است. به ویژه، همان طور كه در آخر نامه ی تان به درستی اشاره می كنید، در مورد "موانع فرایند (لائیسیته) و نیز راه كارهای موثر و راهگشا"ی آن در ایران، كار قابل توجهی از جانبت روشنفكران لائیك صورت نگرفته است. این جنبه ی "مغفول" قضیه ی لائیسیته در شرایط خاص كشور ما كه دین سالاری خاصی بر آن حاكم است، یكی از كمبود های بزرگ ( اگر نه مهمترین كمبود) نظری، با همه ی پیامد های ناگوار و منفی آن در زمینه ی «عمل سیاسی»، به شمار می رود.

 

اما اختلاف نظر در این جا نیست. اختلاف بر سر تصدیق و تشخیص "اهمیت زمینه های فكری و اجتماعی تحقق لائیسیته" كه مورد توافق می باشد، نیست. بلكه تمایز در آن جا ست كه شما از یك سو، این "زمینه های فكری و اجتماعی" را سكولاریسم یا سكولاریزاسیون "می خوانید" و از سوی دیگر، همان طور كه می گویید، برداشتی "متعارف" از «مفهومی» را تجویز می كنید كه در باره ی آن، در همین غرب، یعنی در جایی كه گهواره و سرزمین «سكولاریسم» است، اختلاف ها بی شمارند  تا حد زیر سوال بردن منطق و به كار گرفتن چنین اصطلاحی - و بر سر آن، مشاجرات فراوان و سختی طی سده ی بیستم در گرفته اند.

 

در چند نکته، اختلاف در آن جاست كه:

1- شما زمینه های گو نه گون شكل گیری لائیسیته را به جنبه ای، ولو جنبه ی مهمی، از قضایا (كه «سكولاریزاسیون» باشد) «تقلیل» می دهید. در كلام دیگر، اولی را حاصل دومی می انگارید. در حالی كه این "زمینه های اجتماعی و فكری" پدیدار های متنوعی را تشكیل می دهند كه در «گیتی گرایی» خلاصه نمی شوند. فروپاشی فئودالیته ها، رشد روابط سرمایه داری و تشكیل دولت های ملی(5) در اروپای غربی؛ پیدایش مناسبات اجتماعی مبتنی بر آزادی ( از جمله آزادی وجدان) و استقلال فردی و برابر حقوقی فردی، دمكراسی نمایندگی شده، تقسیم سه قوای مملكتی از جمله تفكیك امر اجرایی از امر قضایی، رشد شهر نشینی و شهروندی و مهم تر از همه، تحقق نخستین و مهمترین «جدایی» یعنی جدایی جامعه ی مدنی(6) و دولت و استقلال اولی نسبت به دومی. بخشی از آن «زمینه ها» را تشكیل می دهند. سرانجام، علاوه بر شاخص های فوق، همراه و همزمان با آن ها، حادثه ی مهم دیگری در اروپا رخ می دهد كه «گیتی گرایی» یا «سكولاریزاسیون» نامیده می شود و به تقدس زدایی، كاهش نفوذ و نقش دین در جامعه، پایان یافتن سلطه و حاكمیت مذهب بر امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و به طور کلی بر مدیریت کشوری و در عین حال به اصلاح دین (در این جا مسیحیت) در جهت انطباق یافتن آن با شرایط زمانه و دنیوی می انجامد.

تصدیق می كنید كه محدود كردن زمینه های مختلف فرایند لائیسیته در اصطلاح «سكولاریسم» و اولی را "ثمره ی سیاسی" دومی خواندن (به نقل از نوشته ی شما)، كار چندان ساده ای نیست. مگر این که به سان آقای محمد رضا نیكفر، تحت عنوان «نظریه ی بومی» در باره «سكولاریزاسیون» (سكولاریسم ایرانی؟) همه ی مشخصات مدرنیته ی غربی را، به نام سکولاریزاسیون، تحویل دهیم در این صورت، پرسش این است كه چه نیازی به حفظ نام بی مسمای «سكولاریزاسیون» داریم؟ چون این مقوله، یا «ویژگی» اش را از دست داده است (نزد آقای نیكفر) و یا، به تعبیر شما، "خویشاوندی با ریشه های تاریخی" اش را "گسسته" است.

2- شما، در نامه ی خود، به حكم "كاربردهای متعارف  "عموماً چنین می خوانند"، "Si vous voulez (اگر جنین می پسندید)"، "بیان استعاری" از «سكولاریسم»، تعریف های متفاوت اگر نه متضادی از سکولاریزاسیون به دست می دهید: "سكولاریسم به خوبی به عنوان فرایند دین زدایی از جامعه (یا تقدس زدایی توسط عقلانیت بشری Si vous voulez )جا افتاده استسكولاریسم خود اساساً آن رویكرد فكری انگاشته میشود"؛ "فراهم كردن زمینه ی اجتماعی تحقق لائیسیته مستلزم در هم شكستن هژمونی اسلام است. آیا این زمینه سازی همان مطلبی نیست كه عموماً سكولاریسم جامعه خوانده می شود؟"؛ "اهمیت سكولاریسم با دلالت دین زدایی از جامعه"؛ "چاره ای نداریم جز آنكه اسلام را از صحنه ی عمومی بیرون رانیم. به بیان استعاری، اسلام قابلیت همزیستی مسالمت آمیز با نظام لائیك را ندارد". (همه ی تاكیدات از من است).

می پذیرید كه در تعریف سکولاریزاسیون، بین «دین زدایی از جامعه»، «تقدس زدایی»، «در هم شكستن هژمونی دین»، «رویكرد فكری»، «بیرون راندن از صحنه ی عمومی» (منظور كدام «صحنه» است؟ جامعه؟ نهاد های دولتی؟) اختلاف بسی بزرگ و ژرف است. عبارت های: دین زدایی از جامعه، تقدس زدایی،  پایان دادن به سلطه ی دین، عدم قابلیت همزیستی مسالمت آمیز با نظام لائیك به هیچ رو همسان نیستند. با جنین تعابیر و تعاریف متفاوتی كه به قول شما از یك درك "متعارف" و "عموماً" پذیرفته شده ای بر می خیزند ( و البته به زعم شما چنین درك متعارفی در ایران وجود دارد، چون در غرب – حداقل نزد آن دسته از متفکران و نظریه پردازانی که من مطالعه کرده ام- با چنین برداشتی رو به رو نشده ام) چگونه می توان از یك «نظریه ی سكولاریزاسیون»(7) سخن راند؟  

3- سر انجام شما در نامه ی خود، بدون توجه به اختلاف های شان، «لائیسیته» را "ثمره ی سیاسی" «سكولاریسم» می خوانید. در حالی كه به باور من چنین نیست و حداقل به این سادگی نیست. به واقع، تا آنجا كه از تعاریف شما از سكولاریسم بر می آید و در بالا به آن ها اشاره كردم، فرق چندان محسوسی میان  این دو مقوله یا پدیدار وجود ندارد و در نتیجه معلوم نیست چرا باید از «لائیسیته» سخن راند چون كار او را به خوبی و حتا خیلی بهتر «سكولاریزاسیون» انجام می دهد؟ آیا بهتر نیست كه از «لائیسیته» «فاكتور» بگیریم و به همان «سكولاریسم» بسنده كنیم؟

 

در پایان، مایلم از دید خود و در چند نكته، «بغرنج سكولاریزاسیون» را با شما در میان گذارم. من به هیچ رو، مخالف استفاده از اصطلاح »سكولاریسم» یا «سكولاریزاسیون» در گفتمان اجتماعی، فرهنگی یا فلسفی (با احتیاط های لازم) نیستم و خود نیز، این جا آن جا، این مقوله ها را به كار برده ام. اما معتقدم كه كاربرد آن ها در «جنبش سیاسی» و در «مداخله گری سیاسی» تا حد زیادی مساله برانگیز (Problématique) است. در حقیقت، مشكل «سكولاریسم» و «سكولاریزاسیون» را می توانم در چهار نكته، به صورت تلگرافی، چنین بیان كنم:      

1-  از این مقوله، بر حسب این كه در چه حوزه ای قرارگرفته ایم - حوزه ی  سیاسی یا فلسفی؛ یزدان شناسی یا جامعه شناسی؛ فرهنگی، هنری، تاریخی یا اجتماعی تعاریف گوناگون، پربار       (chargé به زبان فرانسه) و متفاوتی به دست داده اند. در یك كلام، «سكولاریسم» چون پدیدار، در طول زمان و تاریخ و در مكان های مختلف، به موضوعات بسیار مختلف و متفاوتی اطلاق شده كه در نوشته های خود به آن ها اشاره كرده ام.

در همین رابطه، قابل توجه است كه بانیان «مدرنیته» و پاره ای از فلاسفه و متفكران اصلی معاصر از به كار گیری این واژه امتناع كرده اند. نزد كانت كه پدر مدرنیته و Aufklarung محسوب می شود، چنین مقوله ای را پیدا نمی كنیم. هگل نیز، با این كه طرفدار رفرم دین تحت لوای پروتستانتیسم است، اصطلاح Sakularisierung را هیچ گاه به كار نمی برد ولی از Verzeltlichung، به معنای «دنیایی شدن»، از جمله در مفهوم «گیتی گرایی روح و مسیحیت» سخن می گوید. بزرگترین جامعه شناس دین(8)، ماكس وبر، كه اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری را به رشته ی تحریر در می آورد و بلومنبرگ از این اثر او به عنوان "نمونه ی عالی نظری برای قضیه ی سكولاریزاسیون"(9) نام می برد، هیچ جا واژه ی «سكولاریزاسیون» را استفاده نمی كند، اما در عوض عبارت مشهور «جهان افسون زده» Entzauberung der Welt را ابداع می كند. او تنها در مقاله ای، در سال 1906، در باره ی فرقه های پروتستان، اصطلاح Sakularisationsprozes را به كار می برد(10).

از سوی دیگر، اندیشمندان معاصری چون هایدگر و دریدا نیز اصل واژه را زیر سوال برده اند. هایدگر می گوید: "صحبت كردن از «سكولاریزاسیون» (Sakularisierung)، بی فكری گمراه كننده ای  است، زیرا برای اینكه «سكولاریزاسیون» یا «گیتی گرایی» (« Verzeltlichung») در كار باشد، ابتدا باید دنیایی وجود داشته باشد تا به  خاطر آن و در بطن آن بتوان خود را «دنیوی كرد»"(11). دریدا نیز به طریق اولی مقوله را زیر سوال می برد چون هم در «سكولاریزاسیون» و هم در «لائیسیزاسیون»، «مضامین خیلی مسیحی» مشاهده می كند(12).

(لازم به تذکر نیست که اصطلاح سکولاریزاسیون و نظریه های مختلف درباره ی به آن، به طور عمده نزد جامعه شنان دین – و آن هم به طور عمده در بین چامعه شناسان آمریکایی و بخشاً اروپایی (انگلیسی و آلمانی) از نیمه ی سده ی بیستم به بعد و بویژه در دهه های 1960 و 1970 - رایج می شوند).

2-  مشكل دوم من این است كه سكولاریزاسیون، بر خلاف نظری كه می گوید "دین زدایی" است، با دین (و مشخصاً مسیحیت و بویژه پروتستانتیسم) در یک «مناسبات تبانی و همدستی» (complicité به قول فرانسوی ها) قرار دارد. مشاجره بزرگ متفكران سده ی 19 و 20 (از فوئرباخ، ماركس و نیچه تا... هایدگر، آرنت، اشمیت، اشتروس،  لوویتز و بلومنبرگ...) كه به "مشاجره در باره ی سكولاریزاسیون"(13) معروف است، بر سر همین «گره گاه» اصلی است: این كه آیا «سكولاریزاسیون» «گسست از دین» است و یا، در عین حال، «ادامه ی همان» اما در شکل دیگری (زمینی یا دنیوی)؟ پرسش فوق ما را به جای  بس مهم تری سوق می دهد و آن این است كه خود «تجدد»  یا عصر «نو» (كه سكولاریزاسیون، یکی از موتور های اصلی آن به شمار می رود) تا چه حد نسبت به گذشته «جدید» است؟ آیا واقعاً «نو» هست و یا ادامه همان «كهنه» ای است كه خود را در «شكل» دیگری و این بار نه «ترافرازنده» و «آن جهانی» بلكه زمینی و این جهانی  به نمایش می گذارد؟ به عبارت دیگر، آیا «ترقی» (Progrès) جانشین «مشیت الهی» (Providence)؛ «دولت» (Etat) جانشین «كلیسا» و.. در نمونه ی ماركسیسم مبتذل، «كمونیسم» جانشین «رستگاری موعود» نمی گردد؟        

3- مشكل سوم این است كه از لحاظ تاریخی (و نه فقط تبار شناسی لغوی، به قول شما)، سكولاریسم عمیقاً با فرایند پروتستانتیسم و رفرماسیون (لوتریسم) در كشورهای پروتستان عجین می باشد. برخی از مهمترین نظریه پردازان سكولاریسم و سكولاریزاسیون، چون Ernst Troeltsch، یزدان شناسان پروتستان بودند. در مناسبات با پروتستانتیسم است كه سكولاریزاسیون هیچگاه به «جدایی» «واقعی» دولت و دین نمی انجامد بلكه این دو همواره در همزیستی و همكاری با هم به سر برده و می برند. برای دریافت این مطلب تنها كافی است نگاه كنیم به وضعیت كنونی مناسبات دولت، دین و جامعه در كشور های عمدتاً پروتستان چون انگلستان، آلمان، ایالات متحده آمریكا

4- و سرانجام، مشكل چهارم (و فعلاً آخری) من این است كه «سكولاریزاسیون» یا «گیتی گرایی» - حتا اگر تمام ایراد های بالا را نادیده انگاریم - باز هم نمی تواند به «شعار» و «برنامه» سیاسی درآید. درحالی كه در مورد لائیسیته وضع بدین گونه نیست. تصدیق می كنید كه «جدایی دولت و دین» از طریق اقدامی سیاسی قانونی به اتكای جنبشی سیاس - اجتماعی امكان پذیر است. به عنوان نمونه، می توان از اقدام تاریخی قانون 1905 در فرانسه نام برد كه به جدایی دولت و كلیساها رسمیت بخشید. اما سكولاریزاسیون در معناهای مختلف اش و از جمله در مفهوم «فرایند خروج جامعه در تمامیت اش از سلطه ی دین» صرفاً كار قانون گذاری، برنامه ریزی سیاسی و یا اقدام دولتی نیست.

 

اكنون به قسمت آخر نامه ی شما و سؤالی كه كرده اید، می پردازم.

 

شما می پرسید: "موانع فرایند سكولاریزاسیون ( با دلالت دین زدایی از جامعه) و نیز راه كارهای موثر و راهگشا" چیستند؟. و ادامه می دهید: "با شرایط و امكانات فعلی ما، به عنوان فعالین دانشجویی و اینترنتی كه سعی داریم كاتالیزوری برای فرآیند نیل به لائیسیته  باشیم، چه كنش ها و ارایه چه قسم مطالبی برای خوانندگان مفید تر خواهد بود؟".

 

می دانیم كه «دین زدایی» از «جامعه» ی ایران (شاید بهتر باشد گفته شود «خروج از سلطه ی دین یا دین سالاری»)، در شرایط تاریخی كشور ما، فرایندی بغرنج، سخت و طولانی است. در خود غرب و مشخصاً در اروپای غربی، با گذشت 300 سال از آغاز  «مدرنیته» و «روشنگری» و حداقل طی 150 سال مبارزه با كلریكالیسم cléricalisme در شكل «سكولاریزاسیون» و «لائیسیته» نه تنها «دین» از این جوامع رخت نبسته است بلكه حتا امروزه سخن از «بازگشت دین» (البته نه در شكل گذشته) می كنند. به نظر من موانع فرایند لائیسیته همان سدهای مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و تاریخی هستند كه جامعه ی ایران را از آزادی، دموكراسی، جمهوری، حقوق بشر، حكومت قانون، برابری زن و مرد، عدالت اجتماعی، ترقی و باز نگهداشته است. در این واپس ماندگی، دو عامل اصلی یعنی استبداد شرقی و دین سالاری اسلامی، بدون تردید نقش مهم و اساسی و تعیین كننده ای داشته و دارند. در این رابطه، كار های نظری شایسته ای انجام گرفته اند که من در حد این نامه، بیش از این به مساله نمی پردازم.

اما در مورد بخش دوم سؤال تان، به نظر من فعالیتی كه هم اكنون شما در چهارچوب تارنمای «سكولاریسم برای ایران» انجام می دهید، یكی از پاسخ های عملی و نظری مناسب و در خور شرایط زمانه است. البته چه خوب می شد، به منظور تبلیغ و ترویج لائیسیته در ایران، این واژه نیز به گونه ای در عنوان سایت شما حضور پیدا می كرد.

به نظر من راه كاری كه امروزه در مقابل «فعالان جمهوری خواه لائیك» ایران قرار دارد، همواره همان فعالیت عملی، نظری و نقد گری است. (چیزی كه ماركس در نخستین تز از یازده تز در باره ی فوئرباخ، "فعالیت «انقلابی» یا فعالیت «عملی نقدگری»“ می نامد(14). روشن است كه فعالیت نظری و فرهنگی ما نمیتواند جدا و منفصل از عمل («پراتیك») ما، یعنی مبارزه ی ما باشد. نمی تواند جدا و منفصل از «جنبش» برای تغییر وضع موجود باشد. جنبشی كه «اپوزیسیونی» است، یعنی نه برای «احراز قدرت و حاكمیت» Pouvoir، بلكه برای دگرگون ساختن مناسبات اجتماعی – سیاسی موجود، برای تغییر «خود» و واقعیت «خارج از خود»، عمل می كند.

به نظر من، تا آنجا كه به وجه عملی - سیاسی اپوزیسیونی جنبش تغییر مربوط می شود، در دستور كار تاریخی این جنبش برای ایران، سه مؤلفه ی بنیادین جمهوریت، دموكراتیسم و لائیسیته قرار می گیرد. و تا آن جا كه به وجه فرهنگی، نظری و نقدگری جنبش مربوط  می شود؛ بحث، جدل و نظریه پردازی پیرامون معضلات مهم نظری جنبش؛ بررسی، بازبینی و نقد رادیکال «اندیشه ی سیاسی» ایرانی از مشروطه تا به امروز و هم چنین ترجمه و نشر آثار عمده  در زمینه ی اندیشه و  فلسفه ی سیاسی به زبان فارسی می توانند، راه گشای فرایندی گردند كه مورد نظر شما و همه ما می باشد.

-----------------------

با پوزش از طولانی شدن بیش از حد این نامه و با تشکر از فرصتی كه برای خواندن آن می گذارید، امیدوارم كه توانسته باشم تا حدودی به پرسش های شما پاسخ داده باشم. برای شما و همكاران تان آرزوی موفقیت می كنم.

با درج بیرونی این نامه نگاری در سایت سكولاریسم برای ایران و یا در هر رسانه ی دیگری مخالفتی ندارم.

در پایان یادداشت ها، به معرفی چند کتاب مهم و ارزنده در باره ی لائیسیته و سکولاریزاسیون پرداخته ام.

 

صمیمانه

شیدان وثیق

cvassigh@wanadoo.fr

پاریس 31 مارس 2006  -  11 فروردین 1385

-----------------------------------------

یادداشت ها

 

(1 ) لائیسیته چیست؟ و نقدی بر نظریه پردازی های ایرانی در باره ی لائیسیته و سكولاریسم. شیدان  وثیق-  نشر اختران – 1384. 

(2) در این باره رجوع کنید به نوشته های من تحت عنوان «چهار لحظه  ی گسست از فلسفه سیاسی گلاسیک: پروتاگوراسی، ماکیاولی، اسپینوزا یی و  مارکسی». به ویژه به مقالات در باره ی لحظه ی چمهوری خواهی و ماکیاولی. طرحی نو، سال هفتم و هشتم، 1381-1382. شماره‌های: 63، 66، 70، 72، 73، 75، 77. . در سایت اینترنتی طرحی نو: www.tarhino.com

(3) La question laïque

(4) رجوع کنید به مقاله:

 تأملی بر مبانی سیاسی فلسفی «مساله ی لائیك» نزد یونانیان (پروتاگوراس،  آنتیگون و خطابه ی پریكلس)

(5) Etat - Nation

(6) Société civile

(7) Théorie de la sécularisation

(8) Sociologie de la religion

(9) هانس بلومنبرگ در Die legitimität der Neuzeit – ص. 18

به زبان فرانسه : La légitimité des temps modernes

(10) در: Kirchen" und "Sekten" in Nordamerika "   1906

(11) مارتین هایکر در : Nietzsche t. 2 p. 146

(12) ژاک دریدا در : Jacques Derrida et Gianni Vattimo, La religion, Paris, seuil 1996, p. 80

(13) La querelle de la sécularisation

(14) activité "révolutionnaire" ou l'activité "pratique - critique" L

در تز اول از : تز هایی در باره ی فئورباخ

Karl Marx, Thèses sur Feuerbach, Œuvres choisies, page 8, édition du progrès      

 Georges Labica, Karl Marx Les thèses sur Feuerbach, page 20,1987, PUF

 

 

 

چند اثر مهم برای مطالعه و ترجمه به فارسی:

 

 

در باره ی لائیسیته: (به زبان فرانسه)

 

 

1. De la séparation des Eglises de l'Etat à l'avenir de la laïcité. Sous la direction de:

    Jean BAUBEROT et Michel WIEVIORKA - Editions de l'Aube - 2005. 367 pages.

از جدایی کلیساها و دولت تا آینده ی لائیسیته -  ژان بوبرو و میشل ویویورکا.

 

ژان بوبرو، مسئول بخش علوم دینی در دانش سرای مطالعات عالی در سوربُنl'Ecole pratique des hautes études، جامعه شناس و تاریخ دان مورد استناد فرانسوی است. او یکی از صاحب نظران معاصر و اصلی لائیسیته به شمار می رود که تألیفات فراوانی در این زمینه و در در حوزه ی جامعه شناسی دینی دارد. ژان بوبرو در کمیسیون رسمی مربوط به ارایه راه حلی بر مشکل روسری اسلامی در مدارس دولتی و لائیک فرانسه (معروف به کمیسیون Stasi) عضویت داشت.  او، در کتاب فوق الذکر، مجموعه سخنرانی های متنوعی که در سمیناری پیرامون موضوع لائیسیته – تحت عنوان گفت و گوهای اوکسِر Les entretiens d'Auxerre - طرح گردید را جمع آوری و انتشار داده است. موضوعات اصلی این مباحث عبارتند از: رویکرد تاریخی به مسأله ی جدایی دولت و دین؛ پیرامون قانون 1905 فرانسه و شرایط اجتماعی – تاریخی آن؛ لائیسیته، جدایی و سازندگی اروپا؛ لائیسیته، ارزشی جهانشمول؟ نگاه آمریکای لاتینی به لائیسیته؛ حضور و آینده ی لائیسیته در فضای پسا شوروی (اوکراین، روسیه..)؛ آینده ی لائیسیته؛ اصل لائیسیته و جهانی شدن؛ لائیسیته و آزادی؛ لائیسیته و پیوند اجتماعی..

 

 

 

2. La laïcité - Henri PENA- RUZ, Textes choisis et présentés - Flammarion, 2003, 255 pages.

لائیسیته، متن های منتخب و معرفی شده توسط هانری پنا روز.

 

استاد فلسفه در لیسه ی Fénelon و در مؤسسه ی مطالعات سیاسی در پاریس، هانری پنا روز تألیفات پر ارزشی در باره ی لائیسیته دارد: خدا و ماریان (لقبی که فرانسوی ها به جمهوری فرانسه داده اند)؛ فلسفه ی لائیسیته؛ لائیسیته چیست؟... او، در کتاب فوق الذکر و در رابطه با نقش و موقعیت دین در جامعه، مناسبات آن با سیاست و دولت و هم چنین مساله ی جدایی... گزیده هایی از  متن های اساسی فلسفی را معرفی و منتشر کرده است. این گزیده ها شامل اندیشمندان و متفکران محتلف در طول تاریخ (عمدتاً در غرب) می گردند: افلاطون، سن اگوستن، سن توماس، ابن رشد، پاسکال، دکارت، لاک، اسپینوزا، کانت، روسو، ولتر، بنژامن کنستان، کندورسه، ژورس، ژول فری، ماکس وبر... سرفصل های اصلی گزیده ها عبارتند از: دین و سیاست: پیوندی خطرناک؛ عقل در برابر ستم؛ ارزش ها و اصول لائیسیته؛ دولت رهایی یافته: جدایی لائیک؛ لائیسیته ی مدرسه ی عمومی (دولتی).

 

 

 

3. La laïcité - Guy HAARSCHER, Que sais-je? - Edition PUF - 2ème édition - 1998. 128 pages.

چه میدانم؟: لائیسیته – نوشته ی گی هارشر.

 

یکی از کتاب های آموزشی و پایه ای در مجموعه جزوات چه می دانم؟ فرانسوی در باره ی لائیسیته است. گی هارشر، به طور عمده، از منظر حقوق بشر، رواداری (نزد لاک و هابس) و نظریه ی عدالت رالز Rawls به مساله ی لائیسیته پرداخته است. سرفصل های اصلی کتاب عبارتند از: لائیسیته ی فرانسوی؛ لائیسیته در برخی کشورهای اروپایی؛ تحلیلی از مفهوم لائیسیته: بغرنجی و پرادکس ها؛ رویکرد های فلسفی به لائیسیته.

 

 

 

 

 

 

در باره ی سکولاریزاسیون و سکولاریسم: (به زبان فرانسه و انگلیسی)

 

 

1. La querelle de la sécularisation de Hegel à Blumenberg, Jean Claude MONOD - J.Vrin, 2002, 317 pages.

مشاجره در باره ی سکولاریزاسیون: از هگل تا بلومنبرگ - نوشته ی ژان کلود مونو. (به زبان فرانسه).

 

استاد فلسفه در مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه (CNRSژان کلود مونو، در این جا، اثر بسیار با ارزش و کارشده ای را ارایه می دهد. او، با رویکردی فلسفی (از منظر فلسفه ی آلمانی)، به بغرتج سکولاریزاسیون می پردازد. کانون مطالعه و بررسی او در این کتاب - از هگل تا بلومنبرگ با گذر از قوئرباخ، مارکس، نیچه، هایدگر، ماکس وبر، اشمیت، استروس، پترسون... لوویت و بلومنبرگ... - وجود دوگانگی یا تناقضی ژرف در مقوله ی پربار «سکولاریزاسیون» است. این که مفهوم «سکولاریزاسیون»، چون ابزار نیرومندی در دست فلسفه ی آلمانی برای تفسیر تاریخ، هم به معنای افول دین از مقام و موقعیت مسلط بر جامعه است و هم به معنای «تحول» و «انتقال» نمادهای و سمبول های و ارزش ها و مفهوم های دینی و یزدان شناسانه théologique به حوزه و سطح «دنیوی» و «سکولار»...

 

 

 

 

2. The sacred canopy : Elements of a Sociological theory of religion - Peter BERGER   

    1967 - Garden City - New York - Douleday.

گنبد مقدس: مبانی یک نظریه ی جامعه شناسانه از دین – پیتر برژه. (به زبان انگلیسی).

 

پیتر برژه، متولد 1929 در اتریش، پس از جنگ جهانی دوم به ایالات متحده آمریکا می رود و در آن جا، چون پژوهش گر در جامعه شناسی دین، مقیم می شود. با این که او، بعدها، نطرات خود را در باره ی نقش و جایگاه دین در جوامع غربی تغییر می دهد و نسبت به مقوله ی «سکولاریزاسیون» تردید های جدی می کند، اما، با این حال، آن چه که او در مرحله ی اول فعالیت های جامعه شناسانه اش – از جمله در کتاب نام برده The sacred canopy می نویسد، به منزله یکی از اصلی ترین و جامع ترین نطریه پردازی ها در باره ی «سکولاریزاسیون» شناخته شده است. نظریه ی سکولاریزاسیون پیتر برژه به طور کامل در فصل دوم گنبد مقدس، تخت عنوان مبانی تاریخی و در سه بخش طرح شده است: فرایند سکولاریزاسیون، سکولاریزاسیون و مسأله ی امکان پذیری و سکولاریزاسیون و مسأله ی مشروعیت. از دیدگاه پیتر برژه، حاملین اصلی سکولاریزاسیون در دنیای غرب فرایندهای اقتصادی می باشند، اما حاملین دیگری چون عواملی در خود دین (مسیحیت) نیز نقش ایجابی دارند...

 

 

 

 

3. Religion in Secular Society: A sociological comment - Bryan R. WILSON

    1966 - London- C.A. Watts.

دین در جامعه ی سکولار: تفسیری جامعه شناسانه– بریان ویلسون. (به زبان انگلیسی).

 

بریان ویلسون متولد سال 1926 در انگلستان است. با این که رشته ی اصلی او اقتصاد است، ویلسون به مطالعات جامعه شناسی دین می پردازد و در سال 1966 نخستین کتاب خود را تحت عنوان دین در جامعه ی سکولار به این موضوع اختصاص می دهد. در بخش اول کتاب، نظریه ی سکولاریزاسیون The Pattern of secularization طرح شده است.  از دیگاه ویلسون، سکولاریزاسیون فرایندی تحول پذیر است. از این نقطه نظر، او بیشتر صحبت از «طرح» یا «نقشه»ی سکولاریزاسیون می کند تا «تئوری سکولاریزاسیون».  "سکولاریزاسیون، از نظر ما، فرایندی است که طبق آن اندیشه، عمل و نهادهای دینی اهمیت (و معنای) اجتماعی خود را از دست می دهند". نزد ویلسون، سکولاریزاسیون به معنای " کاهش اهمیت اجتماعی دین  در نظام احتماعی است" و نه پایان دین داری افراد جامعه. سکولاریزاسیون، یکی از ابعاد مدرنیزاسیون است و نه فرایند مدرنیزاسیون در تمامیت اش...

 

4. Les Théories de la sécularisation - Olivier TSCHANNEN - Librairie Droz, Génève, Paris,

    1992 - 407 pages.

نطریه های سکولاریزاسیون– اولیویه چانن. (به زبان فرانسه).

 

اولیویه چانن، جامعه شناس سوئیسی، تز دکترای خود را در باره ی سکولاریزاسیون نوشته است. او در این کتاب پر حجم خود، مجموعه بحث های مربوط به نظریه های ی سکولاریزاسیون از دیگاه جامعه شناسان مختلف آمریکایی و اروپایی در سده ی بیستم و بویژه از سال های 1960 به این سو را مورد بررسی، تجزیه و تحلیل قرار می دهد. نظر خود چانن بر این است که به جای واژه ی «تئوری» باید از «تئوری ها» و به طور دقیق تر از «پارادیگم سکولاریزاسیون» سخن راند. سرفصل های کتاب عبارتند از: «نظریه ی سکولاریزاسیون» چیست؟ ؛ تکوین پارادیگم سکولاریزاسیون؛ ماکس وبر و سکولاریزاسیون؛ سکولاریزاسیون در جامعه شناسی عمومی؛ سکولاریزاسیون در جامعه شناسی دین – آمریکا (1918 به بعد)، اروپا (1929 به بعد)؛ بحث یزدان شناسانه Théologique؛ سکولاریزاسیون امروز : پیتر برژه Peter BERGER ، توماس لوکمانThomas Luckmann، بریان ویلسونBryan Wison ، دیوید مارتینDavid Martin ، ریچارد فنRichard Fenn ، کارل دوبلاارKarel Dobbelaere ، تالکوت پارسونسTalcott Parsons ، روبرت بلاهRobert Bellah ...؛ "جدل" سکولاریزاسیون: آندریو گریلیAndrew Greeley، جفری هادنJeffrey Hadden ، دانیل هرویو-لژهDanièle Hervieu-Léger ، یورگن هابرماسJürgen Habermas ، نیکلاس لوهمانNiklas Luhmann ، دانیل بلDaniel Bell ...

 

در نتیحه گیری از معرفی کتاب های فوق: برای کسانی که در جست و جوی تألیف جامعی از سکولاریسم و سکولاریزاسیون هستند،  کتاب اولیویه چانن (از منظر جامعه شناسی سکولاریزاسیون) و اثر کلود مونو (از رویکرد فلسفه آلمانی به مسأله ی سکولاریزاسیون) را توصیه می کنم. به طور کلی، ترجمه ی کتاب های نام برده در بالا به زبان فارسی - چه در زمینه ی لائیسیته و چه سکولاریزاسیون – کار بسیار  با ارزش و مفیدی خواهد بود و خدمت بزرگی  به علاقه مندان و فعالان لائیک در داخل کشور خواهد کرد.  

 

 

 

**************************************************************************